دانیال وفایی فردانیال وفایی فر، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

گل پسری قند عسلی

مهربونیت قشنگه

سلام بر همه. گلی گلی مامانی این روزها رفتارت خیلی عوض شده گاهی وقتا با اداهات خودتو لوس میکنی و با زبون ریزیت خودتو تو دل همه جا میدی گاهی وقتا با ناز کردن و قربون صدقه گفتنت دلمو میبری ... ....                      الهی مامان جونی دورت به گرده بلاخره دیشب(جمعه شب)باباجونت بعد از ٦ روز که ماموریت رفته بود به خونه برگشت و با این حالی که خسته بود تو دادشی ازش خواستین ببردتون پارک نبوت من هم چای میوه آماده کردم به اتفاق هم رفتیم پارک و فردا صبح زود بابا گلی رفت شرکت چونکه قرار بود دوباره ماموریت بره...
6 مهر 1392

سفر نسبتا کوتاه و بیاد ماندنی

سلام بر همه. پنج شنبه روز آخر ماه رمضون بود که عصرش خانواده عمه فاطمه اومدن خونه ما و فردا صبحش که عید فطر بود همراه با خانواده عمه ی مامان ندا با هم رفتیم سفر. صبحونه رو تو جاده قزوین خوردیم. نزدیکای ظهر هم زنجان رسیدیم بعد از خوردن ناهار بعدش کمی استراحت کردیم قرارشد عصر بریم دیدن موزه مردان نمکی(اونجا رفتیم). شب رو زنجان موندیم فردا قبل از ظهر از بازار زنجان دیدن کردیم سر ظهر بود که از زنجان زدیم  بیرون به سمت اردبیل رفتیم یه شب هم اردبیل خوابیدیم (تو شهر اردبیل از بازار اردبیل دیدن کردیم و از بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی  و حمام دیدن کردیم جالب و زیبا بودن)باز هم تو ظهر بود به سمت جاده حیران حرکت کردیم شب رو...
27 مرداد 1392

گردشی در یک روز گرم تابستونی

سلام بر همه.   امروز صبح منو بابا گلی و علی جون و دنی جون ناهار رفتیم بیرون شهر (تو جاده چالوس)روستایی بنام پل خواب. لب رودخونه رفتیم کلی هم عشق صفا کردیم جای همه فامیل و دوستامون خالی کلی خوش گذشت. (چون لب رودخونه بودیم منم واسه مطلبم رنگ آبی انتخاب کردم)     بعداز کلی شنا کردن و ناهار خوردنو هندونه نوش جان کردن خسته و کوفته اومدیم خونه و شب بعد از شام ، رفتیم خونه ی عمو جهانگیر اونجا هم کلی بازی........... و خلاصه حسابی خوششششششششششششششش گذشت.     قاچ هندونه خوشمزس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   صفاصفاست اینجا چه با صفاست اینجا............... جای همه خالی هههههههههههههههههههه ...
4 مرداد 1392

دل تنگ علی آقا شدم

سلام بر همه.                                    الانه که دارم این مطلب رو مینویسم دل تنگ علی شدم دلم واسش یه ذره شده آخه اون چند روزی رفته دزفول و دنی و باباجونش هم خوابیدن من تنها تو خونه پای لبتابم.    تو این یک سال آخر پیش دانشگاهی علی آقا سعی کردم همه چیز بر اساس بهترینها واسه علی باشه جو خونه آروم باشه تا پسر گلم راحتتر بتونه درس بخونه چونکه اون امسال کنکور داشته .             &nbs...
31 تير 1392

باغ آلبالو و گیلاس

سلام بر همه.   جاتون خالی دیروز همراه بابای خونه مامان خونه علی آقا و دنی جون رفتیم کندر _یکی از دهات های کرج خییییییییییلی خوش گذشت تو باغ خیلی گشتیم اونجا دنی جون از درختها ی تو باغ کلی آلبالو و گیلاس چید و خورد و حسابی هم خاک بازی کرد       نفسم هزار هزار ماشااله وول خوردنت مثل این جوجه ها زیاده ...
31 تير 1392

اولین شب تنهایی من و دنی جون

گل مامانی سلام. شنبه 92/4/22     نمیدونم از کجا وچه جوری شروع بکنم امشب اولین شبی ای که منو دنی تنها توخونه هستیم نمیدونم امشب واسمون سخته یا آسون . قبلا گفته بودم که علی دزفول رفته و امروز ظهر هم باباجون دنی ماموریت رفت منو دنی اولین باریه که تنها هستیم ،الان هم دنی جون مرد کوچیک خونه خوابیده....                                               امروزعمه جون زهره زنگ زد و گفت بیایین خونه ...
31 تير 1392

تولد و کچلی

سلام بر همه حتما همه خوانندگان وبلاگ نفس های مامان بابا تعجب میکنندکه بعد چندماه............. از آخرین مطلبی که روی وب گل پسرهام به یادگار نوشته ام روزهای زیادی میگذره نمیدونم چرا فرصت نمی کردم که مطالب و عکسهای زیبایی شما را در وبتون به یادگار بزارم.سعی میکنم از این به بعدماهی یکبار هم که شده دست نوشته و یا عکسی از شما دوتا یادگاری بزارم. عزیزم چند روزی از تولدت گذشته بود و یه تولد کوچولو به همراه خانواده عمه ات برات گرفتیم تو خیلی خیلی ذوق زده شدی     (سومین تولدت مبارک )           عزیزم گل شدی ماه شدی       &nbs...
19 تير 1392

علی و دنی

علی18سال و دنی 3سال و 8ماه آرزوهای خوب واسه هر دوتاشون   الهی خوشبخت بشن.........   خدایا غصه ها رو ازشون بگیر.... خدایا هر روز صبح که از خواب پا میشن همیشه خندون باشن....   خدایا هر دوتاشون مفید و با افتخار باشن.....   خدایا درخواست زیادی نیست (مواظبشون باش).     ...
12 تير 1392