دل تنگ علی آقا شدم
سلام بر همه.
الانه که دارم این مطلب رو مینویسم دل تنگ علی شدم دلم واسش یه ذره شده آخه اون چند روزی رفته دزفول و دنی و باباجونش هم خوابیدن من تنها تو خونه پای لبتابم.
تو این یک سال آخر پیش دانشگاهی علی آقا سعی کردم همه چیز بر اساس بهترینها واسه علی باشه جو خونه آروم باشه تا پسر گلم راحتتر بتونه درس بخونه چونکه اون امسال کنکور داشته .
تو این یکسالی که گذشت تو خونه ما حکم ،حکم دنی بود هر چی اون می گفت من قبول میکردم که اون سر و صدا نکنه تا داداشش راحتتر بتونه درس بخونه،دنی همش تلویزیون شبکه پرشین 2 رو دوست داشت من هم بدون چک و چونه قبول میکردم که تو خونه کمتر جیغ داد بزنه .
بعداز ظهرها هم دنی رو توی حیاط میبردم یا پارک پیش خونمون میبردمش تا حسابی خسته بشه که شبا راحت بتونه بخوابه.
خلاصه الان چند روزیه که امتحانات و کنکور علی تموم شده و گل پسرم منتظر نتیجه کنکورشه اون چند روزیه واسه استراحتش دزفول رفته انگاری همه شادی خونه رو با خودش برده ........
(بابا امیر مامان ندا هر دو تا تونو خیلیییییییییییییییی دوستدارن)