اولین شب تنهایی من و دنی جون
گل مامانی سلام.
شنبه 92/4/22
نمیدونم از کجا وچه جوری شروع بکنم امشب اولین شبی ای که منو دنی تنها توخونه هستیم نمیدونم امشب واسمون سخته یا آسون .
قبلا گفته بودم که علی دزفول رفته و امروز ظهر هم باباجون دنی ماموریت رفت منو دنی اولین باریه که تنها هستیم ،الان هم دنی جون مرد کوچیک خونه خوابیده....
امروزعمه جون زهره زنگ زد و گفت بیایین خونه ما من قبول نکردم میخواستم ببینم میتونم شبو صبح بکنم یا نه حالا قراره فردا صبح بریم خونه عمه جون زهره .
قربونت بشم بقیه مطلب رو بعدا واست مینوسم
جای علی خالی......
شب رو تا صبح بیدار موندم ، فردا صبح قرارشد منو دنی همراه عمه جون زهره دنی بریم بازار و سر راه خونه عمه ی دنی بریم.
تو بازار هر چی چشمت میدید دلت میخواست ولی حیف که من هرچی واست میخرم زود زود به رحمت خدا میره.....نمیدونم جنسها بد شدن یا تو خراب کردن استادی،و سریع تخریبشون میکنی چیزای قشنگی برات خریدم خیلی ها رو 24 ساعت مهلت ندادی تا بمونه و زود زود خرابشون کردی منم از حرص نمیخوام چیزی برات بخرم و باز مییییییییییییییییییییییییییییییییییییخرم.
یکشنبه و دو شنبه منو تو خونه ی عمه جونت بودم کلی بهت خوش گذشت شب دوشنبه رو همراه عمه جون ، حسین آقا و زهرا جون و به اتفاق زن عمو نیل زن و بچه هاش پارک رفتیم تو هم که عاشق پارک بازی کردنی حسابی وول خوردی و بازی کردی.........
دو روزی که خونه عمه بودی ایقد بهت خوش گذشته بود که دیکه حاضر نبودی خونه خودمون برگردی...........