دانیال وفایی فردانیال وفایی فر، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

گل پسری قند عسلی

دل تنگ علی آقا شدم

سلام بر همه.                                    الانه که دارم این مطلب رو مینویسم دل تنگ علی شدم دلم واسش یه ذره شده آخه اون چند روزی رفته دزفول و دنی و باباجونش هم خوابیدن من تنها تو خونه پای لبتابم.    تو این یک سال آخر پیش دانشگاهی علی آقا سعی کردم همه چیز بر اساس بهترینها واسه علی باشه جو خونه آروم باشه تا پسر گلم راحتتر بتونه درس بخونه چونکه اون امسال کنکور داشته .             &nbs...
31 تير 1392

باغ آلبالو و گیلاس

سلام بر همه.   جاتون خالی دیروز همراه بابای خونه مامان خونه علی آقا و دنی جون رفتیم کندر _یکی از دهات های کرج خییییییییییلی خوش گذشت تو باغ خیلی گشتیم اونجا دنی جون از درختها ی تو باغ کلی آلبالو و گیلاس چید و خورد و حسابی هم خاک بازی کرد       نفسم هزار هزار ماشااله وول خوردنت مثل این جوجه ها زیاده ...
31 تير 1392

اولین شب تنهایی من و دنی جون

گل مامانی سلام. شنبه 92/4/22     نمیدونم از کجا وچه جوری شروع بکنم امشب اولین شبی ای که منو دنی تنها توخونه هستیم نمیدونم امشب واسمون سخته یا آسون . قبلا گفته بودم که علی دزفول رفته و امروز ظهر هم باباجون دنی ماموریت رفت منو دنی اولین باریه که تنها هستیم ،الان هم دنی جون مرد کوچیک خونه خوابیده....                                               امروزعمه جون زهره زنگ زد و گفت بیایین خونه ...
31 تير 1392

تولد و کچلی

سلام بر همه حتما همه خوانندگان وبلاگ نفس های مامان بابا تعجب میکنندکه بعد چندماه............. از آخرین مطلبی که روی وب گل پسرهام به یادگار نوشته ام روزهای زیادی میگذره نمیدونم چرا فرصت نمی کردم که مطالب و عکسهای زیبایی شما را در وبتون به یادگار بزارم.سعی میکنم از این به بعدماهی یکبار هم که شده دست نوشته و یا عکسی از شما دوتا یادگاری بزارم. عزیزم چند روزی از تولدت گذشته بود و یه تولد کوچولو به همراه خانواده عمه ات برات گرفتیم تو خیلی خیلی ذوق زده شدی     (سومین تولدت مبارک )           عزیزم گل شدی ماه شدی       &nbs...
19 تير 1392

علی و دنی

علی18سال و دنی 3سال و 8ماه آرزوهای خوب واسه هر دوتاشون   الهی خوشبخت بشن.........   خدایا غصه ها رو ازشون بگیر.... خدایا هر روز صبح که از خواب پا میشن همیشه خندون باشن....   خدایا هر دوتاشون مفید و با افتخار باشن.....   خدایا درخواست زیادی نیست (مواظبشون باش).     ...
12 تير 1392

چند روزی اومدیم سفر(خوزستان - دزفول)

سلام بر همه آخرهای سال 91 بود منو علی آقا و دنی جون تصمیم گرفتیم همراه باباجونت (امیر آقا) بریم دزفول. (قشنگم عیدت مبارک) اول فروردین عروسی خاله کوچیکه (شادی جون)بود همه فامیلو بعد از چند ماه و حتی بعضی رو بعد از یکسال میدیدیم و کلی بهمون خوش گذشت.   دوم فروردین همراه خاله ها و دایی های مامان دنی جون باغ رفتیم بچه ها کلی بزن برقص کردن تو هم هاج واج مونده بودی و نگاه تعجبی داشتی اونجا هم حسابی خوش گذشت.      (هورا هورا ...اهورا جون به دنیا اومد) دلم نیومد این یادگاری رو برات ننویسم عروس عمه وجیهه (نجمه جون)بعد از ده سال بچه دار شد (هزار ماشاالله)و و همه از اومدن این نی نی کوچولو خ...
6 فروردين 1392