نیمه دی ماه
خدایا به امید خودت نه امید به خلق روزگار
الان که دارم این مطلب رو واست بنویسم تو خواب ناز هستی داداش علی از باشگاه اومده رفته حموم و بابا جونت هم طبق معمول رفته ماموریت (شیراز)الان ساعت 8 و 15 دقیقه شب دو شنبه 92/10/23 هستیم.
امروز هوا خیلی سردبود من و تو با هم رفتیم کلاس و خاله مونا گفت که قرار یه سری از کارهای بچه ها رو که تو این مدت اومدن کلاس بهشون بدن تا ببرنشون خونه و یادگاری نگه دارن...........................................................عکساشونو بزودی میزارم
امشب 26 دی هستیم پسر عمو جهانگیر(آقاشکور)دو روزه مهمونمونه آخه امتحاناتش تموم شده اومده خونه ما مامان باباشو و خانواده عمه جون زهره رو هم دعوت کردیم واسه شام بیان خونمون
عمه اینا اومدن ولی عمو جهانگیر و خانموش نیومدن آخه زن عموت سرکار بود
خانواده آقای نیل زن دوست بابا گلی هم بعد از شام اومدن خونه ما کلی خوش گذشت ولی تو منو حسابی ذله کردی.......................................
قربونت بشم در کل آتیش سوزوندی
این دوتا عکس به درخواست نیایش جون دختر دایی محمد
این تقاشی دنی جون کشیده نه بادی بادی
هزار آفرین به دنی نقاشم........................................................