بعد از چند روز تاخیر اومدیم
خدایا به امید خودت نه امید به خلق روزگار
گل پسرم...............................................
الهی دورت به گردم امروزکله صبح از خواب بیدار شدم دیگه خوابم نیومد با خودم گفتم فرصت خوبی بشینم پای اینترنت و به وبت یه سر بزنم و.....................
دیدم که خیلی وقته که واست هیچ مطلب و عکس واست یادگار نذاشتم
قربونت بشم این روزا مشغولاتم زیاد یه سری کارهای خونه یه سری خریدهای قبل از عید دوخت دوزو و..
هزار ماشاله به این روزها که مثل برق باد هم زود میگذرن الان سه هفته ای هستش که دیگه مهد نمیری تصمیم گرفتم که مغز بادومی رو ببرمش کلاس جامعه القران آخه به خونمون خیلی نزدیکه دیدم که فرصت خوبیه و تازه اینکه یه چیزای مفیدی هم خودت هم خودم یاد میگیریم
اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
ثبت نامت تو کلاس قرآن هم چه دنگ فنگی داشت اولش ازت تست گرفتن خاله قرآنی اولش ازت رنگها و شعر و سوره اسم مامان بابا خودت رو و یه قصه رو ازت سوال کردش قبول شدی و اونوقت ثبت نامت کردن
الان منو تو حسابی مشغول درس خوندن و کل انداختن باهم هستیم تو همش دوست داری بازی کنی ولی من دوست دارم در کنار بازی و شیطنتت هم یه چیزایی یاد بگیری سر هر آیه ای که میخوام یادت بدم منو بیچاره میکنی و همش باید بهت باج بدم ......................................
به زودی عکسهای کلاس قرآنت رو میذارم