امروز یکشنبه21مهر
سلام بر همه.
قربونت بشم الانه که این مطلب رو واست مینویسم تو مهد کودک هستی .
دوروز تب کردی انگاری دوباره داری سرما میخوری ولی خودت دوست داشتی بری کلاس من هم تو رو رسوندم و اومدم خونه،آخه چند روزیه مهمون داریم عموی خودم با خانمش از دزفول اومدن برای عمل باز (قلب).
امروز صبح باباجونت عموی منو که تو صداش میزنی آغاجون برده بیمارستان شهید لواسانی که بستری بشه تا اونا قند ، چربی،اون رو کنترل کنن تا عملش با موفقیت و خیر خوشی انجام بدن .
(اشفع لنا کل مریض)
دیروز ظهر داداش علی کلاس داشت و من ،دانیال و باباجونت و دایی جون محمد (که داداش خودمه)همراه دایی علی پسر عموم و زن عمویی خودم رفتیم ملاقات آغاجون. (آغاجون با دیدن ما خیلی خوشحال شد )
امروز قبل از اذان ظهر آغاجون رو بردن اتاق عمل،چند ساعتی عملش طول کشید (قبلا گفته بودم عملش قلب بازه)
یا من اسمه دوا و ذکرهو شفاست
امروز چهارشنبه 24مهر عید قربان
ظهر همگی رفتیم عیادت آغاجون ، اون تو ای سی یو بود نمی تونستیم بریم پیشش از پشت شیشه دیدیمش و دست براش تکون دادیم از اینکه کاملا هوشیار بود خییییییییییییییلی خوشحال شدیم اون هم واسه ما دست تکون میداد.
ما بعد از چند روز برگشتیم
هزاران هزار مرتبه خدا رو شکر ، الانه چند روزیه که عمل آغاجون به خیر گذشته و اون دوباره خوب خوب شد خدایا از تو سپاسگزاریم
( الهی همه بیماران را شفا بده)