خاطرات نوروز 91
سلام بر همه
مامانم آخرین مطلبی که برام نوشت اسفند٩٠ بود دیگه هیچ فرصتی پیش نیامد که به وبم سر بزند و مطلب جدیدی بنویسه الان چند روزی از سال ٩١ میگذره و قرار شده از حالا به بعد چند تا عکس و مطالب جدیدی بنویسه
تعطیلات نوروز را همراه باباجون مامان جون و داداش علی دزفول رفتیمآنجا به من خیلی خوش گذشت خیلی عیدی (پول) گرفتم
جونم براتون بگه ما چند تا عروسی هم رفتیم از جمله عروسی دایی علیرضام بود جا تون خالی خیلی خوش گذشت
ما روز ١٢ فروردین کرج آمدیم و ١٣ بدر را همراه خانواده عمه جون زهره ام پارک رفتیم انجا هم خوش گذشت توپ بازی و سرسره بازی کردم
بچه ها بیایین برای سلامتی مریض ها دعا بکنیم آخه قلب ما بچه ها پاکه میگن دعای ما بچه ها مستجاب میشه
آغا جونم دیروز امده تهران می خواد بره دکتر.آخه اون مریض شده.
بچه ها واسه سلامتی آغاجونم دعا کنید.
(آغا جون الهی هر چه زودتر خوب خوب خوب بشی )
(آمین)