دانیال وفایی فردانیال وفایی فر، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

گل پسری قند عسلی

خرداد ماه هم گذشت

سلام بر همه قند عسل مامانی با گذشت زمان روز به روز بزرگ وبزرگتر وشیطون تر میشی و با زبان کودکیت کلمات قلمبه و سلمبه های زیبایی میگی و تو دل همه میشینی و........ راستی یادم رفت که بگم امتحانات خرداد علی آقا هم به خیر خوشی تمام شدن ودیروز کارنامه قبولی اونو گرفتم.تنها درس زیست شناسی را بخاطر فوت آقا جون نداده بود قرار شده شهریور ماه امسال بده.... این هم چند تا عکس زیبا     قربون ناز و ادات بشم.......     چیه خوش تیپ ندیدی؟؟؟؟؟؟؟       ادامه مطلب را از دست ندین   گل پسر دوش گرفتی؟عافیت باشه           &nbs...
9 تير 1391

آقا جون یه جای دور رفت

سلام بر همه                                                                                91/3/18                                 بچه های خوب بهتون گفته بودم آقاجونم مریضه و واسه سلامتیش دعا کنید که زودتر خوب بشه ولی حیف که خدا نخواست اون بیشتر پیش ما بمونه و اونو پیش خودش برد...... ...
9 تير 1391

عیادت آقاجونم

سلام بر همه امروز منو داداش علی با مامان جون و باباگلی رفتیم خونه آقاجونم   آقاجون عزیزجونم بعد از دو ماه دیدم خیلی ذوق کردم آخه من هر دوتا شونو خیلی دوستدارم دایی جون محمد مو خیلی دوست دارم خدا بهشون یه ساندویچ کوچولو داده اسمشو گذاشتن ستایش جون دختر نازیه دوستش دارم حالا فردا قراره بریم پیش ستایش جون مامانم میگه بخاطر امتحانات داداش علی زیاد خونه آقاجونم نمی مونیم بعد از امتحانات داداشیم دوباره پیشششون می آییم       امروز ازدیدن آقاجون و عزیزجونم ومحیا جون آجی مهسا و آجی نیایش  و ساندویچ کوچولو (ستایش جون) خیلی خوشح...
14 خرداد 1391

خاطرات نوروز 91

سلام بر همه مامانم آخرین مطلبی که برام نوشت اسفند٩٠ بود دیگه هیچ فرصتی پیش نیامد که به وبم سر بزند و مطلب جدیدی بنویسه الان چند روزی از سال ٩١ میگذره و قرار شده از حالا به بعد چند تا عکس و مطالب جدیدی بنویسه                    تعطیلات نوروز را همراه باباجون مامان جون و داداش علی دزفول رفتیم آنجا به من خیلی خوش گذشت خیلی عیدی (پول) گرفتم جونم براتون بگه ما چند تا عروسی هم رفتیم از جمله عروسی دایی علیرضام بود جا تون خالی خیلی خوش گذشت ما روز ١٢ فروردین کرج آمدیم و ١٣ بدر را همراه خانواده عمه جون زهره ام پارک رفت...
15 فروردين 1391

شعر مورد نظر دنی

کار بابا بابا دوباره رفته مسافرت میدونم دوباره با مامانم باید تنها بمونم مامان می گه که بابا برای کارش میره اینجوری از اداره بیشتر حقوق میگیره اما دلم می خواد من که پول هلمون کم باشه ولی شبا تو خونه باباجونم هم باشه ...
15 فروردين 1391

موقع لالایی

گنجشکه میگه جیک وجیک وجیک     گریه میکنه بچه کوچیک کلاغه میگه قاروقاروقار                    دستاتو بشور موقع ناهار کفتره میگه بق بق بقو                   کوچولوی من دروغه لو لو هاپو میگه هاپ هاپ هاپ               دنی کوچولو زود برو بخواب پیشی میگه میو میو میو               دنبال توپت م...
15 فروردين 1391